هدف از اين وبلاگ ايجاد انگيزه،صحيح زندگي كردن براي جوانان با اميد ها و آرزوهاي خود مي باشد.
++++++++++++++++++++
هر كجا زندگي باشد،اميد هم هست..
++++++++++++++++++++
ثروتمندی از ذهن شروع می شود..
++++++++++++++++++++
زشت ترين آدم با اخلاق خوبش زيباست..
++++++++++++++++++++
راستش را بگو اول به خودت بعد به دیگران..
   

شاعران » منصور اوجی »گل را شراب برد
شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۰ ساعت 1:13 | | نوشته ‌شده به دست روانشناسی مدرن | ( )

گل را شراب برد

خطی بلند را
طی کرد صبر من
طی کرده بود -
از پله ها که فرود آمدیم .
و پلک های من
سُکر سکوت می خواست
و پلک های من ...
در انفجار خورشید
گیسوی باد ، نه در چنگ ماست
تا پله
پله
فرود آییم -
تا تکیه گاه خواب
یاد آور پسین زمستان
سردابه در تصاحب رخوت بود
از پله ها که فرود آمدیم
پلکم به هم نشست
بردگان باد را
دیدم درخت ریخت
هنگام میوه بود
که برگشتم از درخت
طومار راه را
از شام تا نشابور
انگور می گذشت
انگور سرخ شیراز
بر پلک و دست من
ناگاه گل شکفت
چرخشت از سرود زنی پر شد
در لحظه های خوب پریشان شدیم
گل را شراب
برد ...
در غرفه های چرخشت
گل را شراب خواب ...