گل را شراب برد
خطی بلند را
طی کرد صبر من
طی کرده بود -
از پله ها که فرود آمدیم .
و پلک های من
سُکر سکوت می خواست
و پلک های من ...
در انفجار خورشید
گیسوی باد ، نه در چنگ ماست
تا پله
پله
فرود آییم -
تا تکیه گاه خواب
یاد آور پسین زمستان
سردابه در تصاحب رخوت بود
از پله ها که فرود آمدیم
پلکم به هم نشست
بردگان باد را
دیدم درخت ریخت
هنگام میوه بود
که برگشتم از درخت
طومار راه را
از شام تا نشابور
انگور می گذشت
انگور سرخ شیراز
بر پلک و دست من
ناگاه گل شکفت
چرخشت از سرود زنی پر شد
در لحظه های خوب پریشان شدیم
گل را شراب
برد ...
در غرفه های چرخشت
گل را شراب خواب ...